جدول جو
جدول جو

معنی طیف نور - جستجوی لغت در جدول جو

طیف نور(طَ / طِ فِ)
رنگهای حاصل از تجزیۀ نور بوسیلۀ بلور یا منشور
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طیفور
تصویر طیفور
(پسرانه)
نوعی پرنده کوچک، نام بایزید بسطامی عارف نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
وسیله ای که در آن منشور بلورین قرار داده شده و برای مطالعه و تجزیۀ نور به کار می رود، اسپکترسکپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیفور
تصویر طیفور
پرنده ای کوچک، هر جانوری که توانایی پرواز دارد مانند مرغ و ملخ
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
ابن عیسی بن آدم بن عیسی بن علی الزاهد البسطامی الاصغر المکنی بابی یزید (و ظاهراً بایزید اصغر برادرزادۀ بایزید اکبر است). رجوع به ص 93 از ج 4 صفه الصفوه لابن الجوزی و نیز رجوع به ص 180 ج 2 معجم البلدان و ص 338 روضات الجنات شود
پسر سلطان اولجایتو که در خردی نماند. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 70، 71)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام جانورکی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مطلق پرنده را گویند اعم از مرغ و ملخ و امثال آن. (برهان) ، مرغی است. (مهذب الاسماء) ، مرغیست خرد. طائرٌ صغیرٌ. (قطر المحیط) :
همچو پروانۀ چراغ شود
در شبستان وقت او طیفور.
سیف اسفرنگ.
همیشه تا سپه صبح نقش خسرو روز
دهند عرض بدین نخل سبز چون طیفور.
کاتبی.
بوستانها ز برگها اکنون
بر طبقهای زرّ طیفور است.
؟
، یکی از ثوانی نجوم است و بعقیدۀ قدما آن بخاری است که از زمین متصاعد شده در کرۀ نار محترق گشته و تا کرۀ زمین چون دیواری اتصال داشته باشد، و شاید مراد قدما اورربرآل باشد، ظرفی که اندرون آن گود باشد. (دزی ج 2) : ثم جاء بعد صلاه المغرب و معه طیفوران کبیران احدهما بالطعام و الاّخر بالفاکهه و خریطه فیها دراهم. (ابن بطوطه). و امر باحضار صینیّه من ذهب و هی مثل الطیفور الصغیر و امر ان یأتی فیها الف دینار من الذهب و اخذها السلطان بیده فصبها علیه و قال: هی لک مع الصینیه. (ابن بطوطه). ثم اتوا بطیفور ذهب فیه الفاکهه الیابسه و بطیفور مثله فیه الجلاب و طیفور ثالث فیه التنبول، و من عادتهم ان الذی یخرج له ذلک یأخذ الطیفور بیده و یجعله علی کاهله ثم یخدم بیده الاخری الی الارض، فاخذ الوزیر الطیفور بیده قصداً ان یعلمنی کیف افعل أیناساً منه و تواضعاً و مبرهً جزاه اﷲ خیراً ففعلت کفعله. (ابن بطوطه ج 2 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(اِ مُ)
نام ابوطاهر والد ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مرورودی که از مصنفین نامی و مشهور عربست. رجوع به احمد بن ابی طاهر طیفور در معجم المطبوعات ج 2 ستون 1255 و ص 209 الفهرست ابن الندیم و ص 80، 150، 152 (حاشیه) ، 166، 170، 236 کتاب ضحی الاسلام ج 2 شود
نام بایزید بسطامی شیخ صوفیه است. (منتهی الارب) (آنندراج). و هو طیفور بن عیسی بن سروشان البسطامی الملقب بسلطان العارفین. رجوع به ’ابویزید طیفور بن عیسی’ و ج 1 ص 292 حبیب السیر و ص 61 ج 2 نامۀ دانشوران و ص 338 روضات الجنات و بایزید بسطامی شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + نور، بی فروغ، (آنندراج)، بدون روشنی، (ناظم الاطباء)، که نور ندارد:
بسوزد بدوزد دل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش،
ناصرخسرو،
این تیره و بی نور تن امروز بجانست
آراسته چون باغ به نیسان و به آذار،
ناصرخسرو،
خمیده گشت وسست شد آن قامت چو سرو
بی نور ماند و در شب شد آن طلعت هژیر،
ناصرخسرو،
شمس بی نور و خواجۀ بی اصل
چند از این دفع گرم و وعده سرد،
انوری،
شب ندیدی رنگ کان بی نوربود
رنگ چبود مهرۀ کور و کبود،
مولوی،
- بی نور کردن، نور بردن، محو روشنایی کردن، فرونشاندن چراغ و خاموش کردن، (ناظم الاطباء)،
، نابینا و کور، (ناظم الاطباء)، (در تداول فارسی زبانان از عامه) که کاری از دستش برنیاید، که کمک بکسان و دوستان نکند یا نتواند، که فائدتی هیچگاه بر وجود او مترتب نبود، که بر کسان و آشنایان هیچ نوع ثمری نبخشد، (یادداشت مؤلف)، بی مصرف و بی عرضه، (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام محلی کنار لنگرود و لاهیجان میان دیوشل و لاهیجان در 549400 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ نُ / نِ / نَ)
اسپکترسکپ. دستگاهی که در تجزیه نور و تحقیق طیف به کار رود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طیف نما
تصویر طیف نما
دستگاهی که جهت مطالعه و تجریه نور بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
ملخک، پرنده هر چه بپرد، بر نام بایزید بستامی مرغی است خرد، مطلق پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیفور
تصویر طیفور
مرغی است خرد، پرنده (مطلق)
فرهنگ فارسی معین
روانگردان، سکرآور، مکیف، نشئه زا
متضاد: خماری زا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسپکتروسکپ، طیف سنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تار، تاریک، تیره، کدر
متضاد: روشن، منور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی جان، صاف روشن (در قائم شهر)
فرهنگ گویش مازندرانی